English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5950 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
nobleman U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
xerography U عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerographic U عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
stenciled U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilling U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
hectograph U ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
fit U شایسته
worthiest U شایسته
seemly U شایسته
qualified U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
fittest U شایسته
competent U شایسته
fits U شایسته
meets U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
apropos U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
worthy U شایسته
practical <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
qua U شایسته
good U شایسته
proper U شایسته
meet U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
correct <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
true <adj.> U شایسته
meritorious U شایسته
inept U نا شایسته
pertinent U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
dilatorily U چنانکه پرشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
prettily U چنانکه زیبانماید
insolubly U چنانکه اب نشود
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
admissibleness U چنانکه روا
as is well known U چنانکه مشهور
so to speak U چنانکه گویی
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
proper U چنانکه شایدوباید
as it deserves U چنانکه باید
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
duly <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
winnable U شایسته پیروزی
aright <adv.> U بطور شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
worshipful U شایسته احترام
worthful U شایسته مستحق
quoteworthy U شایسته ذکر
pensionable U شایسته بازنشستگی
proper dress U جامه شایسته
fit U لایق شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
adequate U شایسته بودن
becoming U شایسته درخور
companionable U شایسته رفاقت
eligible U شایسته انتخاب
meritorious U شایسته ترین
meetly U بطور شایسته
conditioning U شایسته سازی
courtlier U شایسته دربار
courtliest U شایسته دربار
courtly U شایسته دربار
the ticket U کار شایسته
suitable U شایسته فراخور
intrinsic U مرتب شایسته
apt U مناسب شایسته
properly U بطور شایسته
fits U لایق شایسته
devisable U شایسته تامل
christianlike U شایسته مسیحیت
devisable U شایسته اندیشه
behove U شایسته بودن
ought not U شایسته نیست
to be proper for U شایسته بودن
in due form U بطرز شایسته
beseem U شایسته بودن
by fits and starts U شایسته لایق
as it deserves U بطور شایسته
derisible U شایسته ریشخند
behoove U شایسته بودن
fitly U بطور شایسته
discreditable U شایسته بی اعتباری
fittest U لایق شایسته
meet for a man U شایسته است که
ogr U شایسته غول
befitting U درخور شایسته
interminably U چنانکه تمام نشود
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
comme il faut U چنانکه باید وشاید
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
effusively U چنانکه گویی بریزد
meetly U چنانکه باید و شاید
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
according as چنانکه بدان سان که
according to his version U چنانکه او شرح میداد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
funnily U چنانکه خنده اورد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
prettily U بخوبی چنانکه باید
invisibly U چنانکه دیده نشود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
nameable U شایسته نام بردن
righting U شایسته خوب ذیحق
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
righted U شایسته خوب ذیحق
right U شایسته خوب ذیحق
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
humance U انسانی شایسته بشریت
sufficient U شایسته صلاحیت دار
suitably U بطور مناسب یا شایسته
workmanlike U شایسته کارگر خوب
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
best U شایسته ترین پیشترین
worthily U بطور شایسته و در خور
workmanly U شایسته کارگر خوب
servile U شایسته نوکران چاپلوس
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
2purchase off the registry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com